loading...

nikaram

nikaram

بازدید : 314
سه شنبه 16 ارديبهشت 1399 زمان : 11:18

ماد هاسلسله هخامنشي در ايران به دنياي غرب نخستين نمونه آنچه كه تشكيل دولت و امپراطوري بود نشان داد . مقدمات تشكيل اين دولت پادشاهي مقتدر توسط مادها پايه گذاري شد . مادها مردماني بودند از نواحي شمال ايران كه به زبانهاي ايراني سخن مبگفتند . مادها به گفته هرودوت به ۶ قبيله تقسيم ميشدند : (بوسها ? پارتاكنها ? ستروخانها ? آري سانتها ? بوديها ? مغها ) .

سرزمين مادها از امير نشين هاي نيمه مستقلي تحت انقياد آشوريها تشكيل شده بود . در سال ۷۴۴ قبل از ميلاد پادشاه آشور ( تيگلات پلسر ) به مادها تاخت . او از مادها ۶۰ هزار اسير جنگي بدست آورد .
يك مادي بر ديوار كاخ خشايارشا در تخت جمشيد كه لباس مادي بر تن كرده‌است.يك مادي بر ديوار كاخ خشايارشا در تخت جمشيد كه لباس مادي بر تن كرده‌است.د يا ا كو سپس ديااكو پسر فرورتيش چنان آوازه اي در دادخوهي بدست آورد كه اكثر مردمان قبيله هاي براي قضاوت و دادخواهي پيش او ميرفتند . او دولت ماد را بنيان نهاد . مردم از اين حسن عدالت خواهي او وي را به مقام پادشاهي ماد نشاندند . او در محله نخست سربازاني براي خود جمع آوري نمود و سپس اكباتان يا همدان را پايتخت خود معرفي نمود . اكباتان در گذشته هاي دور داراي تمدن و شهر نشيني بود ولي ديااكو همدان را شكوه و جلال تازه اي داد . هگمتانه نام ديگر همدان بود به معناي : جاي اجتماع و چون طوايف مادها در گذشته پراكنده بودند و پس از اسقرار دولت مادها در آنجا جمع شده بودند و در آنجا اجتماع كرده بودند نام آنجا را به هگمتانه تغيير دادند . هگمتانه داراي ۷ ديوار يا دژ تو در تو بود و دسترسي به داخل آن به صورتي غير ممكن در آمده بود .
اين شهر در روي تپه اي در مشرق همدان قرار داشت كه امروزه بدان “مصلي” ميگويند. ديااكو در طول ۵۳ سال پادشاهي خود ( ۷۰۸-۶۵۵ قبل از ميلاد ) مجال پيدا كرد كه مادها را متحد و يك شكل نمايد . مادها ولايت پارس را تصرف كردند و مردم آنجا را تحت كنترل خود قرار دادند . سپس هوخشتره ( سياكزار ) كه مديري قابل بود و سرداري كارآزموده به پادشاهي رسيد . او داراي پيادگاني بود كه به شمشير و كمان و زوبين مجهز بودند . هوخشتره داراي سواراني كار آزموده بود . وي سپاهيانش را براي جنگ با آشوريان كه چندين بار آنان را از پاي در آورده بودند و به آنان تجاوز كرده بودند آماده ساخت . او “آشورباني پال” پادشاه آشور را شكست داد . او به آشور تاخت و نينوا را محاصره كرد . آشورباني پال در سال ۶۲۶ قبل از ميلاد درگذشت .
دياكو در حال دستور دادن به مادهاديااكو در حال دستور دادن به مادهابعد از آن مادها بر بخش بزرگي از آسياي صغير فرمانروايي كردند . “نبوكدنصر” ( بخت النصر ) پسر و جانشين “نبوپلسر” عقد اتحادي با ليدي ها منعقد كرد و با “آمي تيس” دختر هوخشتره ازدواج نمود. بعد از هوخشتره كه در سال ۵۸۴ قبل از ميلاد درگذشت پسرش “ايشتوويگو” بر تخت نشست و مدت مديدي با آرامش حكومت كرد ولي در نهايت در سال ۵۵۰ قبل از ميلاد سلسله اش توسط كورش هخامنشي در هم شكسته شد و سلسله و امپراطوري جديدي به نام پارسيان و هخامنشيان را پايه گذاري نمود .
آشور باني پال ، پادشاه آشور، با افتخار تمام كارهاي خود را چنين شرح مي دهد :
من آرامگاه نخستين و آخرين پادشاهاني را كه از آشور و عشتر خدايان من نترسيده و پدرانم را به ستوه آورده بودند و يران و با خاك يكسان كردم و آنها را در معرض خورشيد قرار دادم. استخوانهايشان را به آشور بردم. مردگانشان را دچار عذاب ساختم. آنان را از پيشكشي غذا و شراب به خدايان محروم نمودم. در مدت يك ماه و سي و پنج روز سفر ، كشور عيلام را به كلي ويران كردم و بر رويشان نمك و سهيلو ( نوعي گياه خاردار ) پاشيدم. خاك شوش ، مدكتد ، هلته مش و ديگر شهرهايشان را به توبره كشيدم و به آشور بردم ] ….. [ سر و صداي مردم ، صداي پاي گاوان و گوسفندان و فريادهاي خوشحالي را از كشتزارهايشان دور ساختم. دستور دادم گورخر و غزال و انواع حيوانات وحشي و جانوران صحرايي را به ميانشان رها كنند تا در آنجا مثل خانه ي خودشان زندگي كنند. ?
پرتره شكار شير آشورباني‌پالپرتره شكار شير آشورباني‌پالدر لوحي ديگر چنين ميگويد :
” من به خدا و انسان و به مرده و به زنده نيكي كردم . چرا بيماري و بدبختي بر من چيره شد ؟ من از فرو نشانده آتش فتنه در كشور و پايان دادن به كشمكشهاي خانوادگي ناتوانم ، دسيسه ها و افتضاحات پيوسته بر من فشار وارد مي آورد و مايه پريشان خاطري من شده است . بيماري جان و تن پشت مرا دو تا كرده كه از شدت بدبختي فرياد ميزنم . روزهاي خود را به پايان ميرسانم . در روز خداي شهر و روز جشن من خود را بدبخت و بيچاره حس ميكنم . مرگ چنگال خويش را در من فرو آورده و من را از پاي در مي آورد . روز و شب از بخت خود مينالم و زاري ميكنم و درد ميكشم . اي خداي من! بر انسان رحمت كن و چنان بخواه كه اگر بي دين هم باشد نور تو را ببيند . ”
” ديودوروس” درباره كتيبه حك شده در روي قبر آشورباني پال چنين ميگويد :
چون نيك ميداني كه براي مردن زاده شده اي ! داد دل بستان و در جشنها خوش باش . در آن هنگام كه بميري ديگر هيچ خوشي نداري . چنين ست حال من . كه روزي بر نينواي عظيم فرمان مي راندم و اكنون جز مشتي خاك نيستم . با وجود اين ? آنچه كه در زندگي مايه لعنت تو بود از من است . خوراكي كه خوردم و هرزه گي هايي كه كردم ” ۶۲۶ قبل از ميلاد ( برگرفته از تاريخ تمدن ويل دورانت مشرق زمين گهواره تمدن ?> آشوريان )
پارسيان و هخامنشيانپس از آن به سال ۵۵۰ قبل از ميلاد شخصي از خاندان پارسيان پرچم طغيان را برافراشت و در نتيجه براي نخستين بار در جهان امپراطوري و شاهنشاهي را پي ريزي كرد كه بعدها مرزهاي ايران را به چندين ميليون كيلومتر گسترش داد .
كورش كبير وي كورش كبير نام گرفت و اسطوره ايرانيان شد . وي اتحاد پارسيان را تشكيل داد و ازكوچ نشينان پارسي يك كشور متحد ساخت و در مقابل تجاوزهاي متعدد قبايل مختلف و كشورهاي همسايه محافظت نمود . كورش نامدار در طول چند سال ايالات زيادي را از شمال و جنوب ايران و كشورهاي همسايه ? در غرب كشور ليدي و شهرهاي يونان آسياي صغير را تا حدود مديترانه را جزوي از قلمرو پادشاهي خود كرد وي در سال ۵۴۹ پيش از ميلاد با لقب شاه انشان در الواح ظاهر شد. در سال ۵۴۶ قبل از ميلاد لقب شاه پارس را گرفت . كورش در سال ۵۴۶ قبل از ميلاد از كوهها گذر كرد و خود را به آسياي صغير رساند كه در آن زمان كاري شگفت آور محسوب ميشد .
نقاشي دوران كودكي كوروش اثر سباستيانو ريچينقاشي دوران كودكي كوروش اثر سباستيانو ريچياو با گذشتن از دجله كه در نزديكي هاي نينوا بود از بين النهرين عبور كرد و با دنبال كردن دامنه كوههاي شمالي بين النهرين جلگه مذبور را پشت سر نهاد . او بعد از رسيدن به “كاپادوكيه” فرستاده اي نزد “كروزوس ” شاه ليدي فرستاد كه سوگند ياد كند عليه وي شورش نكند و كروزوس به كورش وفادار بماند و اگر اينچنين كند بر پادشاهي خود ابقا خواهد ماند . كروزوس آنرا رد كرد و سپس كورش مجبور به حمله بدانجا شد .
كورش هخامنشي كروزوس پادشاه ليدي را شكست داد . كورش در سالهاي ۵۴۵ تا ۵۳۹ قبل از ميلاد به مدت شش سال با قبايل مهاجم اطراف درياي خزر و هند سكونت داشتند در جنگ بود . پي سپس از آن شهر بلخ را تصرف كرد . سپس تا كنار رودخانه ياكسارتس ( سير دريا ) پيش رفت . او بناهاي مستحكمي در آنجا ساخت كه تا حمله اسكندر باقي بود . سپس سكاهها را مغلوب كرد . وي در سال ۵۳۹ وارد بابل شد . بابل مهمترين شهر سياسي و صنعتي و تجاري آن روزگار بود و كسي نتوانسته بود پا بدانجا بگذارد . او بابل را تصرف كرد و به احترام به خدايان آنان در معبد آنان در برابر خداي مردوك تاجگذاري نمود .
كوروش در حين كوهنوردي و شكاركوروش در حين كوهنوردي و شكاروي اعلاميه آزادي انسانها و آزادي حقوق بشر را در بابل صادر نمود . او دست “بل مردك” را لمس كرد و دين مزدايي خود را به آنان تحميل نكرد . يهوديان را كه غلامان آنجا بودند به اورشليم و فلسطين بازگردادند و معابد ويران آنان را ترميم كرد . سپس رسم بردگي را كلا باطل اعلام نمود و آنرا جرم دانست . سپس كلده و سوريه و فلسطين را تسخير كرد. او در سال ۵۳۹ قبل از ميلاد فرمان داد تا مسير آب فرات را تغيير دهند و برگرداند و در نهايت پس از بينان نهادن بزرگترين شاهنشاهي تاريخ در جنگ با ماساژت كشته شد.
كمبوجيه فرزند كوروش كبير كمبوجيه فرزند ارشد كورش و كاساندان بود . وي در حيات كورش در مقام پادشاه بابل با پدرش در كار اداره ملك بابل شريك بود و ترديدي نيست كه در آخرين سفر جنگي كورش با ماساژت ها ? كمبوجيه به نيابت از پدر بر اريكه پادشاهي تكيه داده بود . وي پادشاهي سخت گير و جدي بود . او با كارشكنان و مزدوران با خشونت رفتار ميكرد تا عبرتي براي بازمادگان گردد تا مبادا خلل و فسادي در دربار ايران واقع شود . براي نمونه هنگامي كه يكي از هفت قاضي عالي ايران به فساد و رشوه ستاني متهم شد و محاكمه شدند – كمبوجيه فرمان داد تا پوست وي را بازكنند و بر مسند قضا نهند و پسرش را كه شغل پدر يافته بود حكم كرد تا برهمان مسند و بر پوست پدر نشيند و به داوري ميان مردمان بپردازد .
كمبوجيه دست غارتگران و رشوه گيران را تا حدود زيادي از ايران كوتاه كرده بود . در آن هنگام برديا برادر كوچك كمبوجيه كه نويسندگان باستان وي را ” سمرديس ” ميخوانند در حيات پدر فرمانرواي ولايات شرقي يعني خوارزم و باكتريا و كرمانيا ( كرمان ) بود .كمبوجيه پادشاه جديد را همگان – ايرانيان و كشورهاي همجوار ? به سرعت به رسميت شناختند . وي براي خواباندن شورشهاي اقوامي كه به تازگي تحت الحمايه پادشاه ايران قرار گرفته بودند مدت چهار سال تلاش كرد . او در سال ۵۲۹ قبل از ميلاد به صورت رسمي پادشاه ممالك گوناگون ايران شد . وي پس از سامان دادن به امور داخلي و خواباندن شورشيان اقدام به جبران عمل نكوهيده مصريان نمود .
Gambyses II.jpg
مصريان حدود ۱۲ تن از ايرانيان را در آن زمان در مصر كشته بودند و بر جنازه آنان خنديده بودند . خبر اين واقعه به پادشاه رسيده بود و او كه امپراطوري بزرگ منطقه به حساب مي آمد در انتظار كوچكترين خطايي از كشورهاي همسايه بود تا آنان را گوشمالي دهد و درس عبرتي به آنان دهد تا كشورهاي ديگر به فكر تضعيف حقوق ايرانيان نيافتند . در آن زمان ” آماسيس” پادشاه مصر ديد كه طوفان كمبوجيه در راه است و پادشاه ايران قصد لشگر كشي به مصر را كرده است . سقوط ليدي و بابل توسط امپراطوري ايران او را نگران كرده بود . به همين خاطر تلاش براي مقابله را آغاز كرد . پادشاه مصر كه در آن زمان با شورشهاي داخلي و نارضايتي مردم روبرو بود نتوانست كه همه هم و غم خود را معطوف ايران كند . به همين دليل با جزاير يوناني و بويژه “پولوكراتس” جبار جزيره “ساموس” متحد و پيمان همكاري بست . كموجيه راه مصر را آغاز كرد . او در مراحل نخستين راه – به غزه رسيد . در آنجا “فاتس” پادشاه “هاليكارناسوس” به لشگر ايران پيوست . وي با كموبچيه پيمان بست كه تمام آب و شترهاي ارتش ايران را مهيا سازند . كمبوجيه به راحتي از بيابانهاي كه از فلسطين تا مصر ادامه داشت عبور كرد .
ديدار كمبوجيه و پسامتيخ سوم آخرين فرعون دودمان بيست و ششم مصرديدار كمبوجيه و پسامتيخ سوم آخرين فرعون دودمان بيست و ششم مصرسپاهيان مصر در سال ۵۲۵ قبل از ميلاد در نبردي در نزديكي “پلوزيوم” شكست خوردند و بجاي دفاع فرار نمودند . سپس كمبوجيه با لشگرش از دروازه هاي “ممفيس” عبور كرد و مصر را به تصرف در آورد . در آن هنگام عده اي از ارتش ايران دست به نابودي شهر و معابد مصريان زدند كه كمبوجيه به سرعت مانع آنان گشت و دستور بازسازي همه ويرانيها و معابد را صادر نمود . بعد از آن كمبوجيه در سال ۵۲۴ قبل از ميلاد پنجاه هزار تن از سپاه خود را راهي “واحه آمون” كرد كه با اندوه فراوان در ميان راه سياهيانش ( شايد به علت طوفان شن در تبس ) گم شدند و هرگز اثري از آنان يافت نشد . كه بعدها “واحه آمون” به زير مرزهاي ايران در آمد . كمبوجيه در سال ۵۲۲ قبل از ميلاد مصر را ترك گفت كه در راه بازگشت به وطن خبر دادن فردي مغ به نام” گئومات” دعوي پادشاهي ايران كرده است و خود را برديا فرزند كورش ناميده است . “گئومات” يا بردياي دروغين آتشكده هاي ايرانيان را ويران نمود و دست به كشتار فجيحي زد كه با شندين اين اخبار كمبوجيه به گفته بعضي مورخين يا خودكشي كرده است يا وي را كشته اند .
داريوش كبير سپس داريوش بزرگ بر تخت پادشاهي جلوس كرد . در زمان داريوش ايالت هاي زيادي بر عليه دولت قيام كرده بودند و كشورهاي تحت كنترل ايران سر به شورش بر آورده بودند . دارويش بار ديگر مجبور به فتح امپراطوري هخامشيان شد . داريوش در مرحله اول ولايت عيلام را در جاي خود نشاند و “آترينا” پادشاه آنان را دستگير نمود . سپس بابل شورش كرد و “نيدين توبل” خود را نبوكدنصر سوم ناميد و دعوي پادشاهي كرد . داريوش سپاهي به بابل روانه كرد كه خود در راس ارتش قرار داشت . پس از جنگ شديد آنان را شكست داد و آرامش را در شهر برقرار نمود .
بعد از آن شوش بناي ناسازكاري و آشوب را نواخت و داريوش با سپاهي روانه آنجا شد و آنان را ساكت كرد. سپس ارمنستان شورش كرد . داريوش سرداري به نام “دادارشيش” را مامور خواباندن شورش كرد ولي وي موفق نشد . سپس سردار ديگري به نام “والائوميسا” را مامور برقراري آرامش در آنجا نمود ولي باز موفق نشدند . در نهايت با لشگري كه داريوش روانه ارمنستان نمود آنان را مغلوب ساخت . سپس مردم “ساگارتي” شورش كردند . بعد از آن پارت ها و هيركاني ها . سپس بردياي دروغين خود را فرزند كوروش خواند و خواهان سلطنت شد .
سپس بابل به تحريك “آرخاي ارمني” بناي شورش را گذاشت . در نهايت وي بعد از هفت سال پيكار براي برقراري آرامش در سرزمينهاي ايران و خواباندن ۱۹ شورش بر عليه پادشاهي ايران موفق به پيروزي شد و همه را در جاي خود نشاند . او بار ديگر امپراطوري بزرگي كه كورش بنا كرده بود و كمبوجيه با فتح مصر آنرا گسترش داده بود را حفظ نمود . وي سيستم لشگري و كشوري را در ايران بنا نهاد و اداره كشور را بر دست “ساتراپها” سپرد . سپس براي شهر شهربان برگزيد و در كنار آنان يك سردار و يك دبير قرار داد تا مبادا بناي شورش گذارند .
نقش‌برجستهٔ داريوش بزرگ در تخت جمشيد.نقش‌برجستهٔ داريوش بزرگ در تخت جمشيد.او چاپارخانه ها را در ايران پايه گذاري كرد . داريوش راهي موسوم به راهي شاهي ميان سارد و شوش ايجاد ميكند كه حدود ۲۴۰۰ كيلومتر طول داشته است . پيمودن اين راه به صورت پياده سه ماه به طول مي انجاميد . اين راه در نينوا در محل موصل كنوني از دجله مي گذشته و پس از آنكه نظير جاده كنوني موصل به بغداد ? مسافتي را در امتداد دجله پيش مي رفت سرانجام در ولايت سوزيانا به پاتخت مي رسيد . اوكانالي را بنا نهاد كه بعدها به كانال سوئز لقب گرفت ( به طول ۱۶۱ كيلومتر ) . او چندين سد در ايران و هند و كشورهاي منطقه براي جبران آب در روزهاي قحطي بنا نهاد . وي در سالهاي پاياني عمر- كشورهاي زير را در مرزهاي جغرافيايي ايران قرار داد و بر تمام آنان پادشاهاني مقرر فرمود و خود با سمت شاه شاهان ( شاهنشاه ) بر آنان پادشاهي نمود : ماد – خوزستان – پارت – هرات – بلخ – سغد – خوارزم – زرنگ – رخج – ث ت گوش – گندار – هند – سكائيهاي هوم نوش – سكائيهاي تيز خود – بابل – آشور – عربستان – مصر – ارمنستان – كپد و كيه – سارد – يونان – سكائيهاي ماوراي دريا – سكودر – يونانيهاي سپر روي سر – ليبيها – حبشيها – اهالي مك – كارائيها . خصويات اخلاقي اين شاهنشاه طبق كتيبه هاي بدست آمده به شرح زير بوده است .
طرحي از داريوشطرحي از داريوش
وي در آرامگاه جاودانه خود در نقش رستم با الهام از فرهنگ غني ايراني و تعاليم زرتشت چنين ميگويد :
خداي بزرگ است اهورامزدا . كه اين جهان را بيافريد . كه خرد و نيروي كوشش را بر من ارزاني داست . به خواست و نيروي اهورامزدا شاهم و فرمانهاي او را اجرا ميكنم اين چنين : دوستدار و پيرو راستي هستم و بدي را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم . نه مي خواهم كه از سوي توانايي به ناتواني ستم شود و نه ميخواهم كه ناتواني به توانايي بد كند . آنچه موافق راستي است ميل من است و آنچه خلاف راستي است به شدت با آن مخالفم . خويم را در حد اعتدال نگه ميدارم و چون خشم بر مرا فرا گيرد با اراده بر آن چيره ميشوم تا مبادا ناروايي روي دهد . هوس اسير دام من است و بر آن سخت حكومت ميكنم . آنرا كه نيكي كند مطابق نيكي اش پاداش ميدهم . آنكه بد كند به كيفرش ميرسانم . به هيچ وجه مايل نيستم كه زيان و بد كرده شود و چون كسي مرتكب بدي شد به هيچ وجه مايل نيستم كه بي كيفر بماند . هرگاه مردي بر عليه كسي ادعا كند تا مورد دادرسي واقع نشود بر او حكمي روا نمي كنم . از آناني خوشوقت و خشنود هستم كه با تمام نيرو و قدرتشان در راه نيكي بكوشند اين چنين است رفتار و كردار من و اين است آنچه كه من مي كنم :در ميدان نبرد رزم آرايي چيره هستم . در پيكارگاه دستانم ميجنگند . چشم و هوش نيز بكار است . آناني كه فرمانبرند ميبينم و آناني كه خلافي كنند كارشان بر من پوشيده نيست . در ميدان پيكار به چالاكي ميجنگم . از نيروي دستان و پاهايم به خوبي بهره مند هستم . سوار كاري زبده و چالاكم كمانكشي ورزيده هستم . چه به هنگام نبرد پياده و چه سواره . نيزه گزاري چرب دست هستم . اين و هنرهاي ديگر را اهورا مزدا بر من بخشود . اهورامزدا ياري ام كرد و نيروهايم را به نيكي هدايت كرد . اي مرد كه اين را ميخواني . نيك آگاه باش كه داريوش چگونه شاهي است . چه هنراها و نيروهايي دارد . اين براي تو ناراست نباشد . آنچه را كه گفتم عمل كن و اقدامات و جنگهاي بسياري براي سربلندي ايران زمين كه گفتن آن باعث خستگي ميشود .
خشايارشاه بزرگ( خشيارشا ) فرزند داريوش كبير داريوش اندكي پيش از مرگ خشايار را وليعهد خود معرفي نمود . يونانيان وي را ( اكسركسس) ناميدند . خشايار مادرش آتوسا ( دختر كورش ) و پدرش داريوش بود . وي در سن ۳۴ سالگي بر تخت پادشاهي ايران و چندين كشور منطقه جلوس كرد . وي بلند قامت ، بزرگ منش ،دراي ريشي بلند اما تند خو و جدي بود . وي بعد از پدرش بر تخت امپراطوري بزرگي نشست كه تا ان زمان سابقه نداشت . وي همچنان مصمم بود كه راه نياكان خود را ادامه دهد . به همين دليل براي گوشمالي دادن به يونانيان ( زيرا يونانيان ليدي كه جزوي از ايران محسوب ميشد را به آتش كشيده بودند ) لشگري بزرگ راهي يونان كرد . يونانيان از قوانين بين كشورهاي آن روزگار عدول كرده بودند و مرتكب گناهي بزرگ شده بودند .
طرح برجسته خشايارشا در نقش رستمطرح برجسته خشايارشا در نقش رستماز طرفي ديگر يونانيان داريوش را در دو جنگ شكست داده بودند و خشايار به جبران اين موارد راهي يونان شد و بعد از جنگهاي كه در همين وبلاگ آمده است آنان را بكلي شكست داد و يونان به زير مرزهاي ايران در آمد . وي با اين كار بزرگترين امپراطوري بشريت در آن زمان را براي پادشاهان آينده ايران بجاي گذاشت . خشايارشا در تابستان ۴۶۵ قبل از ميلاد توسط “خواجه اسپاميتريس” كه وي را “ميترادات” نيز گفته اند همراه با پسرش داريوش به قتل رسيدند . در قتل خشايار و داريوش درباريان پادشاه هم سهيم بودند . هفت ماه پس از آن “اردوان” فرمانده نگهبانان پادشاه كه در قتل خشايار دست داشت كوشيد تا اردشير فرزند ديگر خشايار را نيز به قتل برساند . اما اين توطئه ناكام ماند و اردشير بر تخت پادشاهي نشست .
اردشير اول معروف به دراز دست اردشير كه يونانيان وي را “آرناكسركسس” ميخواندند داراي دستان درازي بود . او مدت ۴۱ سال بر تخت پادشاهي ايران نشست . ولي برادراش با كمك باختري ها به شورش عليه او برخواست و دعوي سلطنت كرد . اردشيردر سال ۴۶۲ قبل از ميلاد در دو جنگ وي را سركوب كرد و در جاي خود نشاند و پس از آن هيچ خبري از برادرش نشد . پس از آن در مصر شورشهاي انجام گرفت كه ايالتها را سخت تهديد ميكرد . فرمانده اين شورشها ” ايناروس” پسر “پسامتيكوس” فرمانرواي “ليبياسر” بود . او پادگان ارتش ايران را در مصر( دژ سفيد ) محاصره نمود .
در همين حين كشتي هاي آتن از قبرس عليه ايران و به جهت ياري رساندن به شورشيان مصري راهي مصر شدند و وارد شورشها عليه ايران شدند . در اين هنگام مكابيز شهربان سوريه كه ايراني بود جهت سركوب شورشها برخواست و در سال ۴۵۵ قبل از ميلاد اكثر مصر را آرام كرد به جز نواحي اطراف “مصب نيل” . پس از آن معاهده اي جهت صلح بين ايران و يونان بسته شد كه به نام معاهده “سيمون” نام گرفت . در نهايت اردشير در مارس ۴۲۴ قبل از ميلاد درگذشت و پس از وي فرزندش خشايار دوم بر تخت پادشاهي ايران جلوس كرد ولي پادشاهي وي ۴۵ روز بيشتر به طول نيانجاميد و وي توسط “سغديان” و توطئه آنان به قتل رسيد .
آرامگاه اردشير يكم در نقش رستم.آرامگاه اردشير يكم در نقش رستم.بعد از وي داريوش دوم بر تخت نشست . كه در زمان وي شورشهاي بسياري صورت گرفت كه همه آنان توسط وي آرام شد . در اين هنگام يونانيان كه از داخل مشغول اغتشاشات مختلفي بودند و نمي توانستند در جنگهاي خارجي از خود دفاع كند مجبور به دادن باجهايي به ايران شدند تا ايران آنان را در مقابل تجاوزهاي خارجيان محفوظ دارد .
فردوسي بزرگ درباره بنا نهادن كاخهاي پرسپوليس ( تخت جمشيد ) اينچنين ميگويد :
بفر كياني يكي تخت ساخت چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت
كه چون خواستي ديو برداشتي زهامون بگردون برافراشتي
چو خورشيد تابان ميان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوي شگفتي فرومانده از بخت اوي
به جمشيد بر گوهر افشاندند مر آنروز را روز نو خواندند.
تميستوكلس در برابر اردشير يكم (هخامنشي)تميستوكلس در برابر اردشير يكم (هخامنشي)اخلاق و اداب ايرانيان در عصر هخامنشيهرودوت مورخ يواناني كه در سده پنجم قبل از ميلاد مي زيسته و با چند تن از شاهان هخامنشي همزمان بوده است. دراين زمينه چنين مي نويسدايرانيان به فرزندان خود از پنج سالگي تا بيست سالگي آداب نيكوي زرتشتي و بويژه سواري تيراندازي و راستگويي مي آموختند. آنها دروغ گويي را بدترين عيب مي دانستند. و براي آنكه ناگريز به انجام اين كار زشت نشوند حتي از وام خواستن نيز خودداري مي كردند، چرا كه ممكن بود وامدار به جهتي ناگزير به دروغگويي شود.
آنان از آداب دهان افكندن در آب و در رهگذرها و در نزد ديگران اباء داشتند و آن را امري بسيار نكوهيده مي پنداشتند . در آب روان دست و رو نمي شستند و آنرا به ناپاكي نمي آلودند. ايرانيان كهن فرزندان خود را از دوران كودكي به ورزش هايي مانند دويدن، تحمل سرما و گرما،‌بكار بردن سلاح هاي گوناگون، سواري و ارابه راني عادت ميدادند و بزرگترين صفات آنان مردانگي، رشادت ودلاوري بود. از ديگر ويژگيهاي ايرانيان محترم داشتن همسايه بود، به كساني كه در راه نگهداري ميهن و حفظ كشور خدماتي عرضه داشته بودند، پاداش هاي بزرگ مي دادند.
اخلاق و اداب ايرانيان در عصر هخامنشياخلاق و اداب ايرانيان در عصر هخامنشياز رشوه گيري ،‌ دزدي و تصرف در مال ديگران خودداري مي كردند. از پرخوارگي و شكم پرستي پرهيز داشتند. به هنگام راه رفتن چيزي نمي خوردند. و شكار را به اعتبار جنبه ورزشي آن دوست داشتند. دستورات زرتشت در زندگي ايرانيان آن زمان جنبه عملي پيدا كرده بود و همين مساله مهم سبب برجسته تر شدن ويژگي هاي اخلاقي آنان نسبت به اقوام ديگر مي شد.
سقوط هخامنشيان اين سلسله با حمله اسكندر مقدوني در زمان داريوش سوم در هم كوبيده شد . اسكندر جواني ۲۲ ساله بود كه روياي پادشاهي بر امپراطوري ايران را در سر ميپروراند . اسكندر در سال ۳۳۴ قبل از ميلاد بر كشتي نشست از داردانل عبور كرد . او اروپا را پشت سر گذاشت . مصر در آن زمان كه جزوي از ايران محسوب ميشد توسط اسكندر تصرف شد . داريوش سوم كه داراي منابع بيكران و قدرت زيادي بود و خزائنش مملو از ثروت بود نتوانست از هيچكدام از آنان استفاده كند و اسكندر با شگفتي تمام مصر را گرفت .
نبرد ايسوس (۳۳۳ پ. م) اولين نبرد مستقيم اسكندر است با سپاه داريوش سوم. داريوش و اسكندر در نزديكي شهر ايسوس با يكديگر رو به رو شدند.نبرد ايسوس (۳۳۳ پ. م) اولين نبرد مستقيم اسكندر است با سپاه داريوش سوم. داريوش و اسكندر در نزديكي شهر ايسوس با يكديگر رو به رو شدند.داريوش درخواست صلح داد ولي اسكندر نپذيرفت و وارد پرسپوليس شد و به گفته هاي تاريخ شناسان از مستي زياد – پايتخت ايران را كه تا آن زمان آنچنان زيبايي كسي به خود نديده بود در سال ۳۳۰قبل از ميلاد به آتش كشيد و بعدها از اين اقدام نادم آمد . از آنجايي كه داريوش پسري نداشت اسكندر از اين فرصت استفاده نمود و خود را پادشاه جديد ايران معرفي كرد . سپس دختر پادشاه را به همسري برگزيد و بر تخت سلطنت ايران جلوس كرد و بعدها سلسله اي كاملا يوناني بر ايران تحميل كرد كه سلوكيان نام گرفت .
كتيبه هايي كه در تخت جمشيد به سه زبان آرامي ، ايلامي و فرس باستان نوشته شده است بيانگر اين هستند كه ايرانيان به فن ترجمه آگاهي داشتند. در كاخ مركزي تخت جمشيد بر روي زمين دايره اي ديده مي شود كه اين دايره درست در زير سوراخ سقف قرار داشته است. درست در موقع تحويل سال در نوروز و اولين روز پاييز خورشيد به صورت عمودي از اين روزنه به درون مي تابيد. اين خود بيانگر اين است كه ايرانيان با علم نجوم آشنايي داشتند.
منبع:tarikhema.org

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 4

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 71
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 31
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 282
  • بازدید سال : 735
  • بازدید کلی : 28707
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه